من اومدم با کلی تاخیر
عشق مامان سلام.قربون اون چشمای قشنگت برم من بعداز پنج ماه دوباره اومدم که واست بنویسم.از همون شهریور شروع میکنمبا خبرهای خوبش😊😍😍 شهریور پربود از خبرهای خوب وجشن وشادی.اولیش عروسی المیرا بود که۱۳ شهریور و همزمان با دومین سالگرد ازدواج ما بودو من تصمیم گرفتم با بابایی برم اتلیه که هم از لباس و مدل موهام عکس داشته باشم هم یسری عکسای بارداری قلمبه با بابا داشته باشم که از بس تنبلیم فعلا نرفتیم دنبالش. دومین خبر که ۱۸ شهریور میشد همه با هم رفتیم همدان که واسه مهسا جون نشون ببریم.یادش بخیر مامثل همیشه به خاطر کار والبته اخلاق قشنگ بابات دقیقه ی نود راه افتادیم و تا رسیدیم رفتیم یکن دیدیم بله مامانی و خاله جون همه چیزارو ا...
نویسنده :
مامان ویدا
3:33