دیر اما با کلی خبر اومدم
جان مامان سلام.عزیزم سلام خوبی عشق جان.مامان تنبلتو ببخش که دیر اومدم خوب اول از حرکاتت بگم که دیگه حسابی خودنمایی میکنه ودیگه لازمنیست دستمو بزارمتا حسش کنم چون دیگه با چشمقابل مشاهده هست تو هفته ی ۲۶ بودم که بابایی وپدرجون رفتهبودناستخر منمخونه ی پدرجونبودم که شما شروع کردی به تکون خوردن مناحساس کردملباسم داره تکون میخوره که وقتی نگاه کردمدیدمفسقلی مامان پهلوونی شده واسه خودش ولگد میزنه در حد رستم😘😘😘اونجا رومنشد چیزی بگموقتی بابا اومد بهش گفتم ولی شما مثل همیشه نذاشتی که احساست کنه.بعداز خودم اولین کسایی که این لذت روچشیدن خاله ومامانجون بودنکه مثل همیشه کلی ذوقتو کردم وقربونصدقت رفتن.وروجکم الانکه اینارو واست مینویسم هفته ی ۲۸ هستم ویکم دیگه مونده که بیای تو بغلم.فسقلی جون دوباره میام که خبرای خوب بهت بدم یادت نره عاشقتم همه ی زندگی مامان