وبلاگ نی نی منوبلاگ نی نی من، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات من ونی نی نیومده

مهر😍

1396/11/24 0:15
نویسنده : مامان ویدا
126 بازدید
اشتراک گذاری

جوجه کوچولو سلام.مامان دوباره اومد تا واست بنویسه،از مهر وانتظارهای اومدنت😍

دوروز بعداز عروسی خاله محرم شروع شد مامانی ودایی جون تصمیم گرفتن برن همدان که تعطیلات رو اونجا باشن بابایی هم اومد پیش من که تنها نباشم خاله جون وعمو علی هم از این روزا و خلوت بودن مغازه استفاده کردن و رفتن ماه عسل.منم بعداز کلی کلنجار رفتن با آقای پدر بالاخره راضیش کردم که اتاقت رو تو همین خونه بچینم چون خونه ی جدید معلوم نبود کی اماده میشه.قرار شد وسایل تو بعد از عاشورا بچینیم. یه روز من و بابایی با کمک هم وسایل اتاقمونو جمع کردیم نگذاشتیم توی اتاق کوچولو و اتاق خودمون رو واسه شما اماده کردیم البته پدر جون مادرجون هم اومدن وتو جمع و جور کردن وسایل کمک کردن.بعداز ظهر هم من و بابایی رفتیم سرویس تخت وکمد شمارو از فروشگاه تحویل گرفتیم و استارت چیدن سیسمونی رو زدیم.بعداز اومدن مامانی و خاله جون از مسافرت هم بقیه ی وسایل رو چیدیم.😍چقدر کیف داشت دیدن وسایل کوچولو گوگولی شما.اونروزا من و خاله کلی عکس مینداختم.وذوق میکردیم😜😜😜

و حالا انتظار از نظر پزشکی🙈🙈من هر شنبه میرفتم پیش دکتر بهنام که ببینه اوضاع چجوریه و شما کی تشریف میارید هر وقتم میخواست صدای قلب کوچولوت رو بشنوه همش در میرفتی منشی دکتر هم هرکاری میکرد نمی تونست دستگیره کنه ولی خانوم دکتر با تجربه میومد گوشی رو دقیق روی قلبت میذاشت دوماهم کلی ذوق میکردیم که شما سالم هستی.والبته هر هفته میگفت برو شنبه دیگه بیا😔منم که داشتم می مردم از انتظار 

پسندها (1)

نظرات (0)