سونوی هفته ی بیست وسه وپنج روز
خوب رهاممامان من اومدم تا از اولین سونویی که باباپیام حضور داشت واست بگم.😍
همونطور که قبلا گفتمبعداز رفتن تینا من یجورایی استرس داشتم دوست داشتم دوباره ببینمت ورزا جون هم لطف کرد وواسن نوشت واز همونجا به منشی دکتر مروارید زنگ زد که زودتر راهمون بندازه.ماهم رفتیموتقریبا با نیم ساعت معطلی رفتیم داخل.دکتر شروع کرد به نشون دادناندام ناز وکوچولوت.اینبار بابایی داشت از نزدیک همه ی اینا رو میدید اونم با کلی ذوق.دکتر ستون فقرات مهره های کمر.دستای کوچولوت که گذاشته بودی زیر سرت وپاهای نازتو نشون داد😘😘😘😘کف پاهات اینقدر کوچولو بود که کلی ذوق کردیم واست بعدشم صورت ماهت رو دیدیم با اون چشمای درشت که بقول بابا اندازه ی پیاله ی چینی بود.بعدش بابا دوباره جنسیتت رو پرسید که مطمئن بشه که اقای دکترگفت یه پسر نازه.اهان راستی به نظر دکتر من یخورده ورم داشتم که بهم گفت نمک اصلا نخورم ولی بجاش تا میتونم مایعات بخورم منم گفتم به روی چشمام نی نی جونمم بخواد میدم واسش.وقتی هم اومدیم بیرون با کلی ذوق به مامانامون خبر دادیم واوناهم کلی قربون صدقت رفتن🙄
مامان فدای اون چشمای قشنگی که میخواد اینارو بخونه توپست بعدی از ازمایشها میگمواست