حس خوب بودنت
سلام نفسم سلام عشق کوچولوی مامان
من اومدم تا دوباره برات بگم از حس خوب بودنت😍از اولین بار که حست کردم.دو سه روز بعد از فهمیدن جنسیتت بود کهرفتم خونه ی مامانجون اینا که موقع برگشت تو تاکسی یهو دیدمانگار یه چیزی توی دلم ترکید اولش شک داشتم که چیه ولی با دومین حرکت فهمیدم که بله این تکونای پسر گل خودمه که اینقدر بزرگ شده به راحتی حسش کردم.بعد از اون خیلی کمتر حس میکردمش وراستشو بخوای گاهی اوقات میترسیدم که نکنه چیزی شده باشه وخدایی نکرده مشکل داشته باشی ولی خداروشکر اشتباه میکردم.روزی که خیلی قشنگ وکامل تکون حوردی روز یکشنبه ۴تیر بود که بخاطر تعطیلات عید فطر رفته بوریم رویان وانتن ماشین بابایی رو تو کوچه دزیدیه بودن وبابایی هم مثل همیشه بخاطر علاقه ی شدید به ماشینش گفت حتما باید درستش کنم.من وبابا مادر جون وپدرجون در بدر وشهر به شهر دنبال انتن وموتورش بودیم ومن که نهار کم خورده بودم بدجوری گشنم شده بود یهو دیدم بله گل پسرمون شاکی شده وخودشو به درو دیوار میکوبه جوری که خودمم خندم گرفته بود اخر به بابایی گفتم اونم از ذوقش هممونو به ساندویچ دعوت کرد اونم چی تو ماه رمضون وکنار ساحل.امروزم که ۱۲ تیر ماهه از صبح مثل ماهی کوچولو لیز نیخوری وجابجا میشی الهی مامان فدای اون دست وپای کوچولوت 😍😍😍