وبلاگ نی نی منوبلاگ نی نی من، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات من ونی نی نیومده

بابایی مهربون😍

1394/11/28 1:21
نویسنده : مامان ویدا
156 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی جونم سلام؟امروز اومدم بگم که چه بابای مهربونی داری واینکه امروز یهو همه ورخواست اومدنتو کردن بزار واسه تو و همه ی دوستای وبلاگی بگم چی شده

امروز مامان فاطمه نوبت دکتر داشت منم چون چند وقته نیومدن خونمون ازش خواستم واسه شام بیان پیشمون وواسه شام غذاهای مورد علاقه دایی جونتو درست کردم که ایشون ضایعم کرد و بخاطر اینکه مشغول خوندن درس واسه کنکور ارشده تشریف نیاورد😡😡😡

باباپیام که از سرکار برگشت مثل روزایی که خرید کرده زنگ خونه رو زد ومنم از چشمی در نگاه کردم ودیدم یه چیز قرمزی دست باباست بله عزیزم بابا یه توپ خیلی بزرگ قرمز خریده بود که مثلا مامان باهاش ورزش کنه وشکمشو اب کنه منم از دیدنش کلی خوشحال شدم وبه شوخی به بابا گفتم الان همسایه ها فکر میکنن داریم نی نی دار میشیم که تو هر روز یه اسباب بازی میخری واسش اونم یه لبخند خیلی قشنگ زد وگفت خوب فکر کنن😊😊

همون موقع مامان فاطمه و باباجون وخاله جونتم رسیدن منم خیلی عجله ای رفتم یه لباس گشاد پوشیدم واومدم استقبالشون که خاله مسخرم میکرد میگفت مثل حامله ها شدی بعدشم مامان فاطمه گفت دیروز با باباجون حرف میزده که یهو باباجون میگه ویدا حاملست؟مامانی هم میگه نه بابا فعلا خیلی زوده اونم بهش گفته که تا اونا جوونن بچه بیاریم و تا باهاش بازی کنن وسرگرم بشن👶👩در کل که همه مشتاق اومدنت هستن ومنم که میدونی منتظرم این چندماه بگذره و کار بابایی بهتر شه تازود زود بیارمت تو دلم 👪

خداجونم حسرتشو به دلم نزاری ها بخدا میمیرم اگه نباشه🍼🍼🍼

پسندها (1)

نظرات (0)