وبلاگ نی نی منوبلاگ نی نی من، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات من ونی نی نیومده

و ادامه ی گزارش

1396/3/12 3:13
نویسنده : مامان ویدا
129 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی جونم اومدم از اردیبهشت بگم واست.رزا جون واسه ۳ سونو غربالگری نوشت واسم وگفت اگه دکتر تونست چیز رو ببینه برو ازمایشم بده واگه نتونست میمونه واسه ماه بعد.منم به مامانجون گفتم که همراهم بیاد که تنها نباشم.صبح ساعت ۸ قرار گذاشتیم که حصارک همو ببینیم وبریم واسه سونو وقتی رفتیم تو مطب دکر مروارید تا خواست شروع کنه گفت برو یک ساعت دیگه بیا چون نی نی خوابیده😪😪منم واسه اولین بار بود شنیدم نی نی ها تو شکم مامانشون میخوابن واسه این کلی ذوق کردم وبه بابایی که خیلی منتظر بود گفتم واونم کلی خندید میگفت بچمو چکار دارید بزارید بخوابه تا هر وقت که میحواد.منم هی شکلات میخوردم وراه میرفتم که شما بیدارشی ولی انگار نه انگار.منشی واسه بار دوم صدام زد بازم دکتر تا دیدت گفت بیدار نشده بازم منتظر بمون ماهم از فرصت استفاده کردیم ورفتیم نهار خوردیم چون ساعت ۱۲ بود وماهم گشنه بودیم تو این فاصله هم گوشی مامانجون که بخاطر زنگ های پشت هم باباجون وخاله خاموش شده بود رو گذاشتیم واسه شارژ شدن.بعداز نهار دوباره رفتیم پیش دکتر که دیگه اونم داشت میترسید اخه هرچی سرفه زدم تو عین خیالتم نبود واسه همین دکتر صدای قلبتو گذاشت که گوش بدیم واونجا بود که من برای اولین بار صدای تالاپ تولوپ قلبتو شنیدم و کلی قربون صدقت رفتم البته تو دل خودم.دکتر گفت برو عصر بیا منم میدونستم که عصر بیدار میشی چون خودم ا صبح بیدار بودم وصبحا میخوابیدم.

قرار شد واسه عصر خاله جونم بیاد و تورو ببینه ماهم رفتیم خوته یکم استراحت کردیم وساعت۴ با خاله رفتیم پیش دکتر وه خداروشکر ایندفعه موفق شدیم وتو رو دیدیم.دوتا دست کوچولو وه هر وقت دکتر دستگاهشو میذاشت رو دستت تو اونو با رست کنار میزدی.دوتا پای ریزه میزه که هی وول میخورد وشیطونی میکرد.دکتر همه جا رو معاینه میکرد وخاله جونتم فیلم میگرفت وقربون صدقت میرفت😊اخر که کار دکتر تموم شد ازش پرسیدم جنسیتش معلوم نیست که اونم گفت نه ولی احتمالا پسره.وقتی اینو گفت من دیدم خاله ومامانی دویدن بیرون وزنگ زدن به بابایی وباباجون که نی نی پسره منمهی داد میزدم بذارید مطمئن شیم بعد بگید ولی کی به حرف من گوش میداد‌.از همونجاهم رفتیم ازمایشگاه وازمایش غربالگری رو هم انجام دادیم ومنتظر جوابش موندیم.

خوب دیگه خیلی حرف نزنم وسر کوچولوتو بدرد نیارم بابایی هم رفته بخوابه وداره چپ چپ نگاه میکنه😂

یادت باشه نیومده نفسم شدی ها😘😍😘😍😘😍😘😍😘

 

پسندها (2)

نظرات (0)