وبلاگ نی نی منوبلاگ نی نی من، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات من ونی نی نیومده

دوری از بابایی

1394/11/25 1:00
نویسنده : مامان ویدا
142 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامی سلام،خوبی زندگی من؟میخوام خاطرات این چند روز رو واست تعریف کنم😊😊 

نی نی گلم ودوستای وبلاگیم بیاید ادامه مطلب تا واستون بگم 

روز چهارشنبه پسر خاله بابایی وخانومش صبا جون رفتن تهران واسه گردش وخرید وساعت 1:2شب بود که برگشتن خونه وتوی راه تصمیم گرفته بودن که تا رسیدن خونه وسایلشونو جمع کنن وبرگردن کرمانشاه وبا وجود اصرار زیادی که من وبابایی کردیم راضی به موندن بیشتر نشدن وبعد از 8 روز خوشگذرونی مارو تنها گذاشتن😞😞

ماهم تصمیم گرفتیم بعداز نهار بریم خونه ی مامان فاطمه چون دوهفته ای میشد که همو ندیده بودیم وچون من باید یه سری از کارای بیمارستان رو تحویل میدادم بابایی پیشنهاد داد که بمونم خونه ی مامانی وکاراهامو انجام بدم اولش خیلی خوشحال شدم ولی خوب خیلییییی سخت بود بعد از چندماه که هرشب بغل بابایی بودم وسرم رو روی بازوش میذاشتم یهو تنها باشم وچند کیلو متر دور از بابایی😢😢😢😢😢

اخر شب پنجشنبه بابایی و دایی ارش همراه باباجون رفتن خونمون که فردا واسه بازی پرسپولیس وذوب اهن برن استادیوم اونشب خیالم راحت بود که بابایی تنها نیست ولی شب بعدشم همه ی حواسم پیشش بود ونگران بودم که همچین بی دلیل هم نبود و پدر محترم فرداش زنگ زد وگفت که سرمای شدیدی خورده وزود برگشته خونه که منم سریع کارامو انجام دادم ویکسری از کارهاشو سپردم به مامان فاطمه وبرگشتم خونه که پرستار باباجونت باشم خدارو شکر خیلی بهتره کلک انگار از دوری مامانت مریض شده بوده😆😆

عشقم بیشتر از این پر حرفی نمیکنم اهان راستی یادم رفت که بگم نی نی خیلی خوبی هستی ومامان وبابا رو درک میکنی به جای لینکه خودت بیای پری رو فرستادی که خیال ما رو راحت کنی😍مامان قربون پیشی کوچولوی خودش بره🐈🐈

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)